روایت همسر شهید مدافع حرم وحید نومی:
از دوستانش شنیدم روز عاشورا گردانشان برای زیارت می‌رود. به آقا وحید هم می‌گویند بیا به زیارت برویم که ایشان پاسخ می‌دهد اگر به گفته امام حسین(ع) بخواهیم عمل کنیم همین جا هم می‌توانم زیارتم را انجام دهم. دقیقا همان ظهر عاشورا بعد از خواندن نماز شهید می‌شود.
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید مدافع حرم وحید نومی گلزار در ظهر عاشورای سال 94 در دفاع از حرمین شریفین در حومه ساکرا بدست تکفیری های بدذات به درجه شهادت رسید و مهمان اربابش امام حسین(ع) شد.

ظهر عاشورا نمازش را خواند و فدایی حریم آل الله شد

حرف کمی نیست که جوان تازه ازدواج کرده‌ای نیمی از حقوقش را نذر کمک به نیازمندان ‌کند و سخت‌تر از آن پسر پنج ساله‌اش را برای کمک به فرزندان شیعیان تنها بگذارد و برود. همین روحیه سبب شد تا او شهید ظهر عاشورا لقب گیرد و جانش را برای دفاع از عتبات مقدسه در سامرا فدا کند. همسر شهید، خانم المیرا اختیاری حرف‌ها و خاطرات زیادی از آقا وحید دارد که این چنین روایت می کنند:

" باور قلبی عمیقی به مسائل اعتقادی داشت و روی حلال و حرام و روی اموال خودش خیلی حساس بود. روی حجابم حساسیت داشت. یکی از شروط مهمش برای من این بود که هر ماه یک رقم مشخصی را برای کمک به نیازمندان باید کنار بگذارد. به من گفت این کار را می‌کنم و شما باید راضی باشید. خرجی خانه‌مان را کنار می‌گذاشت و بقیه‌اش هرچه می‌ماند را خیرات می‌کرد. تقریباً هرماه نصف حقوقمان برای کمک به نیازمندان می‌رفت. حواسش خیلی روی حساب و کتاب زندگی‌ بود و این مسائل برای من هم اهمیت داشت. اخلاقمان و معیارهایمان به هم نزدیک بود.

ظهر عاشورا نمازش را خواند و فدایی حریم آل الله شد

همسرم بعد از ازدواج در پالایشگاه بندرعباس استخدام شد و کارمند شرکت نفت بود و به عنوان بسیجی و کاملاً داوطلبانه برای دفاع از حرمین عازم سوریه شد.

آن زمان اصلاً چنین موقعیتی وجود نداشت و ایشان کارمند شرکت نفت بود و شغل نظامی هم نداشت. البته قبل از اینکه کارمند وزارت نفت شود برای شغل‌های نظامی فرم پر کرده بود و علاقه خاصی به مسائل نظامی داشت. اما چون در دوران مجردی عمل جراحی انجام داده بود به خاطر موارد پزشکی رد می‌شد.

 
اتفاقات سوریه را دنبال می‌کرد و من اصلا  فکرش را نمی‌کردم که روزی تصمیم به رفتن بگیرد. با هم اخبار را نگاه و درباره این اتفاقات صحبت می‌کردیم. روحیه ظلم‌ستیزی داشت و در مدتی که این اخبار را می‌دید تصمیم خودش را گرفته بود. وقتی به من جریان رفتنش را گفت باورم ‌نشد و فکر می‌کردم شوخی می‌کند. وقتی با من صحبت می‌کرد من به شوخی جوابش را می‌دادم فکر نمی‌کردم تصمیمشان برای رفتن جدی باشد اما بعداً متوجه شدم که تصمیمش کاملاً جدی است و می‌خواهد به سوریه برود. سال 1393 به سپاه رفت و به او گفتند سپاه به عنوان بسیجی نیرو اعزام نمی‌کند. به تهران رفت و آنجا هم قبولش نکردند. من اصلاً فکر نمی‌کردم که تصمیمش تا این حد جدی باشد. خیلی پیگیر شده بود. خودش را به آب و آتش زد ولی از ایران نتیجه‌ای نگرفت. هر چه بود انگار به دلش افتاده بود که خواهد رفت. در فیسبوک با شخصی از سپاه بدر عراق آشنا می‌شود. من هم نگران بودم که نکند آن شخص داعشی‌ باشد که گفت نه از صحبت‌هایش معلوم است به لحاظ اعتقادی با ماست. آن آقا از شیعیان عراق بود و با هم دوست شدند و مدارکش را فرستاد. ایشان قول داده بود اگر به اینجا بیایید من کارتان را درست می‌کنم. آن زمان یک سالی بود که انتقالی به تبریز گرفته بود. مرخصی بدون حقوق گرفت و بار اول در سال 93 رفت و 65 روز آنجا بود. زمانی که برگشت به خاطر مسئله رفتنش با شرکت نفت با مشکل مواجه شد. در این میان فاصله‌ای افتاد تا اینکه سوم مهر سال 94 دوباره رفت و دوم آبان شهید شد.


از دوستانش شنیدم روز عاشورا گردانشان برای زیارت می‌رود. به آقا وحید هم می‌گویند بیا به زیارت برویم که ایشان پاسخ می‌دهد اگر به گفته امام حسین(ع) بخواهیم عمل کنیم همین جا هم می‌توانم زیارتم را انجام دهم. دقیقا همان ظهر عاشورا بعد از خواندن نماز شهید می‌شود و شهید ظهر عاشورا لقب می‌گیرد."

انتهای پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده