به قلم سرتیپ روح الله ابوطالبی؛ نوشته ای برای سرلشگر شهید سیدعلی رضا یاسینی
جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۵۶
خصوصیاتی که ذکر کردم در وجود شخص شجاع و آماده برای شهادت از او چهره ای ممتاز می ساخت بعد از شهادتش لحظاتی در بهشت زهرا با پدرش که مرحوم شده است روبرو شدم. به او گفته بودند که من با علی رضا خیلی دوست و نزدیک بوده ام...
به گزارش نوید شاهد امیر سرلشگر علی رضا شهید یاسینی در کنار «روح الدین ابوطالبی» و دوستان دیگر در پایگاه ششم
شکاری، شش مدرسه و یک ورزشگاه بزرگ در شهرستان بوشهر احداث کردند. همچنین
ساخت مدرسه در روستاهای محروم بوشهر از دیگر اقدامات ماندگار وی بود.
وی بعد از شهادت شهید یاسینی در شهرک توحید یک زورخانه به یاد شهید یاسینی راهاندازی
کردند.
سرتیپ خلبان روح الله ابوطالبی به مناسبت سالروز شهادت فرمانده اش یادداشتی برای انتشار در اختیار پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی نویدشاهد قرار داد.
بسمه تعالی
قصد ندارم بیوگرافی او را مرور کنم آنچه که به ذهنم می رسد از مردی که کم نظیر بود و خصوصیات متعالی در وجودش موج می زد و در حقیقت خود او نیز تسلیم این خصوصیات بود سیاستی در کار نبود. او انسانی خاکی و شکسته نفس بود. با همه قشری نشست و برخاست می کرد همرنگ خود آنها می شد آنقدر به آنها نزدیک می شد و همدم و همفکر می شد که گاهی فراموش می شد که او فرماندهی است با سوابق درخشان، شجاع و بیباک.
عاشق ملت و سرنوشتش، مردی بی ریا و آگاه که به خانه فقرا و پرسنل رده های مختلف سر می زد و اگر نان و پیازی جلویش می گذاشتند انگار در بهترین رستورانها غذا می خورد، رفتارش بی آلایش و تکبر بود، اهل تظاهر که این روزها مردم ترغیب می شوند که متظاهر باشند نبود خودش بود. مردی غیور از خطه خوزستان خونگرم. او وظیفه اش را به هموطنان و همشهریان بخوبی ادا می کرد.
وقتی برنامه ریزی های بمباران های بی امان در جبهه ها را انجام میدادیم، وقتی که در پایگاه بوشهر من معاون عملیات و او فرمانده پایگاه بود، می آمد و بدون بررسی و انتخاب هدف یکی از خلبانان را که آماده رفتن پای هواپیما بود می گفت: استراحت کن من این پرواز را به جای تو بروم و می رفت و گاهی با هواپیمایی که ترکش خورده بود برمی گشت و انگار نه انگار که از بیخ گوشش خطر رد شده، در عین جدب بودن مزاح را فراموش نمی کرد!
کلامش طنز بود و مسائل را غیر مستقیم و با اشاراتی زیبا مطرح می کرد، سر به سر دوستانش که همه پرسنل او بودند می گذاشت و همه لذت می بردند. هیچگاه طعنه نمی زد و کنایه در وجودش جا نداشت. دروغ حتی مصلحت آمیز در وجودش جایگاه نداشت و با همه طوری برخورد می کرد که می دانستند حق را به حق دار می دهد و آنهایی که سازگار نبودند و موجب دردسر و بی نظمی و مزاحمت برای دیگران و یا سیستم می شدند می دانستند که او آنها را می پذیرد و به مشکلشان هم رسیدگی می کند و مسائل را با هم جمع نمی کند عطوفت و گذشت را در کنار قاطعیت و مقرراتی عمل کردن با هم داشت.
مهربانتر از آن بود که نشان می داد و یادم است که روزی می گفت اگر بطور مصلحتی فریادی سر نیروها زدی سعی کن اصلاً فشار خونت بالا نرود فقط همان داد و لحظه ای دیگر خونسرد و آرام، کارت را بدون عصبانیت دنبال کن. حقایق را می پذیرفت و واقع گرا بود.
خصوصیاتی که ذکر کردم در وجود شخص شجاع و آماده برای شهادت از او چهره ای ممتاز می ساخت بعد از شهادتش لحظاتی در بهشت زهرا با پدرش که مرحوم شده است روبرو شدم. به او گفته بودند که من با علی رضا خیلی دوست و نزدیک بوده ام...
پدر بزرگوارش می خواست بداند آنچه که پرورده است همان است که شهید شده یا نکند خصوصیات جوانمرد که به او آموخته بود مورد تایید من نیست با حالی کاملا پرسشگر و استفهامی از من پرسید: آیا به کسی بدی کرد؟ آیا حقی را ناحق کرد؟ آیا روحیه مردانگی را تا به آخر داشت؟
او را بوسیدم و گفتم دقیقاً او مثل خود شما آنچه پرورش دادی همان بود، برادر علیرضا که حضور داشت پدرش را تسلیت می داد و او که می گریست بیش از ضایعه نبودنش مایل بود از عملکرد و جوانمردی او مطمئن شود.
سرتیپ بازنشسته روح الدین ابوطالبی 1395/10/15
نظر شما