پویا اقرایی
جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۴
... گذشت از کوچه تا چشمای مادر

 تقدیم به شهدایی که هنوز پایدارانه نفس می­کشند و با نبض تپندۀ وطن در زندگی جاری می­شوند...

... گذشت از کوچه تا چشمای مادر

دیگه توُ بُهت رفتن جا بمونه

می­گفت تنها شدن می­ارزه وقتی

نذاری کشورت تنها بمونه

رو لبهاش اسم ایران بود و می­گفت:

هنوز این کوه ِ غیرت استواره

که تا «الله» نقش پرچم ماس

محاله سرزمینم کم بیاره

گذشت از سال و ماه و روزِ رفتن

نشد حتی یه خمپاره حریفش

پدر برگشت با پای بُریده

پدر برگشت با نبضِ ضعیفش

هنوز توُ کوچه فریادِش بلندِ

اگر چه خیلی وقته سوت و کورِ

میون ِ بارش سرب و سیاهی

می­فهمی راهِ عشق صعب العبور ِ

یه روز زُل می­زنه به جای پاش و...

یه شب با قُمقُمه­ش بارونی میشه

یه جایی بین جنگ و حس ایثار

با کپسول هوا زندونی میشه

کف دستش پُرِ سنگ و ستاره­س

اگر چه توی تاریکی اسیره

یه روز وا میکنه مُشتای اَبرُ

یه روز خورشید و ماه ُ پس می­گیره

پدر موند پای حرفش، پای موندن

نخواس خاکش به یغما رفته باشه

پدر هفتاد در صد عاشقی کرد

بی اونکه ادعایی کرده باشه

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده