خاطرات/
پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۵۶
«آخرین حرف‌های محمود در آن لحظات تلخ و نفس گیر این بود: «راهم را ادامه بدهید و به خانواده‌ام بگو که محمود در راه خدا و امام شهید شده است و نباید ناراحت بشوند» بعد از گفتن این جملات بریده بریده، چشم هایش را برای همیشه بست ...» در ادامه خاطره این شهید والامقام را از دفتر خاطرات شهید «علی ظهرابی» در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «محمود یوسفی» در سال 1342 در شهرستان دزفول متولد شد و در 12اردیبهشت 1361 در عملیات بیت المقدس و در جبهه دارخوین به شهادت رسید.

متن خاطره شهید محمود یوسفی:

قرعه کشی

قرار بود طی چند روز آینده اعزام نیرو باشد. تعدادی داوطلب ثبت نام کرده بودند که احمد و محمود یوسفی هم بین داوطلبین اعزام بودند.

شهید کاوندی اجازه حضور دو برادر همزمان در جبهه را نمی‌داد. به همین دلیل دو برادر هر کدام اصرار داشتند که آن یکی بماند و خود به جبهه اعزام شود و هیچکدام هم کوتاه نمی آمدند تا اینکه قرار شد برای اعزام یکی از دو برادر، قرعه کشی شود.

آن شب در محل پایگاه و در حضور جمع برادران بسیج، قرعه کشی انجام شد و قرعه به نام «محمود» افتاد اما احمد نپذیرفت و با اصرار خواست که قرعه کشی یک بار دیگر تکرار شود. بالاخره محمود در مقابل درخوست برادرش کوتاه آمد و  مجددا قرعه کشی کردیم. دست سرنوشت این بار هم با محمود یار بود اما باز هم احمد زد زیر میز و گفت: «قبول نیست! باید تکرار کنید.»

خب احمد برادر بزرگتر بود و توی کَتَش نمی رفت که برادر کوچکتر از او سبقت بگیرد. اما وقتی بار سوم هم اسم محمود بیرون آمد، فهمید که باید این بار کوتاه بیاید و نتیجه را قبول کند.

  راوی:جانباز شهید حاج فریدون غلامی

چشم هایش را برای همیشه بست

با شروع عملیات، تعدادی از هواپیماهای عراقی هجوم آوردند و بمباران کردند. در همان حمله هوایی پای محمود ترکش خورد و در اثر شدت جراحت و خونریزی در آغوش خودم به شهادت رسید.

آخرین حرف های محمود در آن لحظات تلخ و نفس گیر این بود:

«راهم را ادامه بدهید و به خانواده ام بگو که محمود در راه خدا و امام شهید شده است و نباید ناراحت بشوند»

بعد از گفتن این جملات بریده بریده،  چشم هایش را برای همیشه بست.

از ترس اینکه پیکرش به دست عراقی ها نیفتد، نقطه ای از حاکریز را علامت گذاری کردم و پیکرش را همانجا زیر خاک مدفون کردم. بعد از فروکش کردن آتش دشمن و تثبیت مواضع خودی، بعد به همراه چند نفر از دوستان به همان نقطه از خاکریز رفتیم و پیکر مطهرش را به پشت جبهه انتقال دادیم.

راوی: شهید علی ظهرابی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده