خاطرات شفاهی

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی جانبازان؛
آزاده و جانباز سرافراز «کوهزاد شهبازی» درباره دوران اسارتش چنین روایت می‌کند: سرباز بودم و بعد از آموزشی ما را به سرپل ذهاب اعزام کردند، بعد از 13 ماه حضور در جبهه در عملیات مرصاد بود که به اسارت دشمن بعثی در آمدم. به مدت هشت ماه در اسارت بودم. در آنجا به ما غذایی به جز نان نمی‌دادند و حتی نمی‌گذاشتند که به صورت دسته جمعی نماز بخوانیم. ما باید قدردان خون شهدا باشیم.
کد خبر: ۵۹۳۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

خاطرات شفاهی همسر شهید سادات
سیده رقیه دادوند همسر شهید «سید نجم موسوی» می‌گوید: آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود با التماس گفتم نرو من تنها می‌شوم، با خنده گفت؛ نترس من لیاقت شهادت ندارم مگر اینکه سعادت ازدواج با تو راه شهادت را به رویم بگشاید. در ادامه مصاحبه تصویری با همسر این شهید والامقام تقدیم مخاطبان عزیز می‌شود.
کد خبر: ۵۹۳۲۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «سعدی نظری» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: سال ۱۳۶۱ که جنگ شروع شد به سربازی رفتم و بعد از ۴۰ روز آموزش، من را به لشکر زرهی تیپ ۲ گردان ۱۲۱ اعزام کردند. یک روز بعدازظهر بود که عراق ضد حمله می‌زند و یک ترکش به پایم اصابت می‌کند و از ناحیه پا مجروح می‌شوم. چه سرباز باشیم چه بسیجی، وظیفه خودمان می‌دانیم که از کشورمان دفاع کنیم.
کد خبر: ۵۹۳۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰

خاطرات شفاهی جانبازان
«سعداله مرادی فرد» جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۶ در جبهه قلاویزان مهران به افتخار جانبازی در راه اسلام و انقلاب نایل آمد. وی می‌گوید: جمهوری اسلامی ایران که امروز به ثمر نشسته و نماد آزادی و پیشرفت در جهان است را حاصل زحمات امام و ملت انقلابی ایران می‌دانم. در ادامه فیلم مصاحبه با این جانباز سرافراز تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۹۳۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «علی کمانداری جغانی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: کلاس اول راهنمایی می‌رفتم که جنگ شروع شد. زمانی که جنگ شروع شد با چند نفر از همکلاسی‌هایم تصمیم گرفتیم که به جبهه برویم و به صورت خودجوش نام‌نویسی کردیم. آن زمان جثه کوچکی داشتم. چهار بار در جبهه مجروح شدم که دو بار آن در عملیات مهران و عملیات بدر اتفاق افتاد.
کد خبر: ۵۹۳۰۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

خاطرات شفاهی مادر شهید؛
مادر شهید "رضا رمضانی" از روزهایی می‌گوید که فرزندش از همان دوران کودکی همراه پدر در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، در مدرسه ابتدایی نماز می‌خواند و بعدها که بزرگ شد، پای ثابت پایگاه مسجد محله شد. او همیشه بر نماز و حجاب تأکید داشت، چه برای خواهر و برادرش و چه برای دوستانش. وقتی عازم جبهه شد، با پدر جانبازش قرار گذاشت که ببینند کدام یک زودتر شهید می‌شود... سرانجام، رضا رفت و دیگر بازنگشت.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

خاطراتی از شهید رضا عسگری به روایت مادرش؛
مادر شهید "رضا عسگری" از پسرش با اشک و افتخار یاد می‌کند؛ نوجوانی آرام و مؤمن که از همان کودکی دل در گرو خدا داشت، اهل نماز و روزه بود، نصیحت‌پذیر و خوش‌رفتار. شانزده‌ساله بود که بسیجی شد، دو سال بعد به سپاه پیوست و سرانجام در جبهه، در حالی‌که هنوز نوجوانی بیش نبود، به آرزویش رسید و شهید شد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

خاطرات شفاهی برادر شهید علی جودکی از خلاقیت، باور و پرواز برادری جوان در بستان؛
سرهنگ بازنشسته و برادر دو شهید، علی و حسین جودکی، در روایت خاطرات خود از برادری سخن می‌گوید که تنها بیست‌سال داشت، اما دلی به وسعت تاریخ و ذهنی خلاق در زمینه‌های فنی و هنری. شهید علی جودکی نه‌تنها در رشته‌هایی چون برق‌کشی، عکاسی و طراحی آتلیه دست داشت، بلکه با نگاهی ژرف، پیش از اعزام نهایی به جبهه، تصویری از خود به یادگار گذاشت که بر قلبش شعری نقش بسته بود؛ گویی از سرنوشت روشنش خبر داشت. او تنها یک سال پس از ازدواج، به‌رغم بازگشت‌های موقت، دیگر از جبهه بازنگشت و در منطقه بستان به خیل شهیدان پیوست. برادرش، با زبانی آمیخته به اندوه و افتخار، از مردی می‌گوید که راه حسین‌بن‌علی (ع) را عاشقانه پیمود و به تعبیر خودش، استمرار خط سیدالشهدا را در میدان عمل معنا کرد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

روایت مادر شهید رضا زارعیان:
این روایت، داستان پسر مهربان و خوبی است که از همان ابتدا، شور رفتن به جبهه را در سر داشت. مادر شهید رضا زارعیان از مخالفت‌های اولیه پدر، اصرارهای رضا برای حضور در جبهه و شهادت او در ۲۸ صفر می‌گوید.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۴

روایت مادری از شهید رضا اسکندری:
این روایت، داستان پر درد و رنج مادری است که از دل روستای چنار خمین، پسر سومش رضا را راهی جبهه‌ها کرد. پسری که دوازده سال گمنام ماند و سرانجام با یک مشت استخوان به آغوش خانواده بازگشت. مادر شهید رضا اسکندری از لحظه شهادت فرزندش در عملیات خیبر و خاطرات شیرین شیطنت‌ها و اصرارهای او برای رفتن به جبهه می‌گوید.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۴

خاطرات شفاهی همسر شهید؛
روایت گرم و ساده‌ی زنی از روستای حصار که زندگی مشترکش تنها چند ماه در کنار همسرش، شهید "ذبیح‌الله احمدی" دوام آورد؛ از صبح‌های سردی که همسر با موتور راهی کار می‌شد، تا شبی که خواب دید دستش را روی قلبش گذاشته و گفت: "فقط یه تیر خورده اینجا..." این خاطره، تنها بخشی از بار سنگینی است که دل این همسر شهید سال‌هاست بر دوش می‌کشد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰

خاطرات شفاهی جانبازان؛
همسر شهید "دشتی ساسانی" از زندگی مشترکشان و ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید: مردی کم‌حرف، دلسوز و بااخلاق که حتی خستگی طاقت‌فرسای کار در گرمای بندر بوشهر، مانع پایبندی‌اش به نماز نمی‌شد. حضورش در نیروی دریایی و مهربانی‌اش با همسر، خانواده و همکاران، تصویری ماندگار از یک انسان شریف و خدایی بر جای گذاشته است.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

روایت سکینه روشن، همسر شهید داود شیری، از آشنایی تا وداع با پاسداری جاودانه؛
سکینه روشن، همسر شهید داود شیری، از روزی سخن می‌گوید که سرنوشتشان به ساده‌ترین شکل ممکن رقم خورد؛ لب جوی آبی، وقتی که داوود با لبخندی آرام و نگاهی عمیق، تنها یک جمله گفت: «خانم، می‌شه ظرفتون رو بدین آب بخوریم؟» از همان لحظه، انتخاب دلش قطعی شده بود. این آشنایی ساده، به ازدواجی در سال ۱۳۵۸ ختم شد. شهید شیری ابتدا کنار پدرش در کارگاه چرخ‌سازی و موتورسازی کار می‌کرد، اما دیری نپایید که با روحیه‌ای سرشار از ایمان و انگیزه، راهی جبهه شد. به‌جای خدمت سربازی، لباس پاسداری بر تن کرد و برای همیشه، در مسیر نور و ایثار قدم نهاد. همسر شهید، اکنون با صدای بغض‌آلود اما پرغرور، از آن سال‌ها، از عشق، صبوری و دلیری همسرش روایت می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

خاطرات شفاهی همسر شهید؛
اقدس عسگری، همسر شهید "خلیل شریفی"، از روزهای پر فراز و نشیب زندگی کوتاه اما سرشار از عشق و ایثار با همسرش می‌گوید؛ از لحظه‌های وداعی که بوی اخلاص می‌داد تا آن روز تلخ که پیکر غرق در خاک و خون را دید و دیگر هیچ‌گاه نفهمید چگونه آن شب گذشت. این روایت، گوشه‌ای از زندگی زنی است که هنوز هم صورت همسرش را در خاطراتش با دست پاک می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰

روایت جانباز محمدعلی احمدی از عملیات فتح‌المبین تا مجروحیت در خط «معمری»
جانباز محمدعلی احمدی، از رزمندگان حاضر در عملیات فتح‌المبین، با آغاز آموزش‌های نظامی در سال ۱۳۵۹ در پادگان امام حسین (ع) تهران، وارد عرصه دفاع مقدس شد. او که در سال ۱۳۶۷ در یکی از محورهای عملیاتی جنوب کشور مجروح شد، با زبانی صادقانه و ساده از سال‌هایی روایت می‌کند که رزمندگان اسلام تنها با ایمان، برای دفاع از خاک وطن و ارزش‌های الهی در برابر ارتش تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی کردند. خاطرات او، به‌ویژه از خطوط عملیاتی مانند خط «معارک روستای معمری» تا شناسایی‌های خطرناک در دل مواضع دشمن، تصویری واقعی از مقاومت و ازخودگذشتگی جوانان آن دوران ترسیم می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با همسر والامقام شهید «رمضان قادرآبادی» به مصاحبه پرداخته است. همسر شهید بیان کرد: «همسرم اهمیت ویژه ای به نماز اول وقت میداد. قبل از اعزام به جبهه های جنگ سه بار به من گفت هر چه تو کردی و فرزندانم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «ولی اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم عاشق امام خمینی بود و همیشه عکس امام روی سینه اش بود. تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۹۲۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

جانباز «فرخ محمودی» چنین روایت می‌کند: زمانی که جنگ آغاز شد بلافاصله برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کردم و بیش از دو سال در خط مقدم حضور داشتم. شب عملیات بیت‌المقدس، در منطقه کرخه، به وسیله انفجار موشک کاتیوشا از ناحیه شکم مجروح شدم. این اولین مجروحیتم بود.
کد خبر: ۵۹۲۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

خاطرات شفاهی زهرا شاهینی همسر و مادر شهیدان «اسماعیل و یحیی عامری»
مادر شهید «یحیی عامری» می‌گوید: پسرم عاشق جبهه بود و همراه پدرش چند بار به جبهه رفت و همیشه می‌گفت: مادرم باید مثل مادر وهب باشد.
کد خبر: ۵۹۲۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۱

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «محمد اویسی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: سیزده سالم بود و اول راهنمایی بودم. آن زمان تازه جنگ شروع شده بود و دلم هوای جبهه کرده بود. سه ماه اولی که به جبهه رفتم به صورت پدافندی تو جزیره مجنون بودم. در یکی از عملیات‌ها وقتی دشمن به ما حمله کرد از ناحیه پا و دست مجروح شدم.
کد خبر: ۵۹۲۵۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۰