شهید مهدی شالباف

آخرین اخبار:
شهید مهدی شالباف

تصاویر خندان و شوخی‌های شهید «مهدی شالباف» در جبهه

تصاویر خندان و شوخی‌های شهید «مهدی شالباف» در جبهه، توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.

آلبوم تصاویر به یاد ماندنی شهید «مهدی شالباف»

مجموعه تصاویر شهید «مهدی شالباف»، توسط پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین منتشر شد.
برگی از خاطرات؛

هنوز از خانواده‌ام کسی شهید نشده بود، اما می‌گفت خانواده شهید هستید

«به هر حال رفتیم کنار دریا و قایق‌سوار شدیم. مهدی با قایقران به گرمی صحبت می‌کرد، قایق مسیر مشخصی رفت و برگشت و ما پیاده شدیم. مهدی به صاحب قایق گفت: ارزان حساب کنید اینها خانواده شهید هستند، در حالی که هنوز از خانواده‌ام کسی شهید نشده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات؛

به گوشش اذان و اقامه گفتم

«شب اول ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۱ هجری شمسی بود که فرزندم مهدی متولّد شد، به گوشش اذان و اقامه گفتم. وقتی شش ساله بود با مادر، خواهر و برادرش به زیارت کربلا رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید «شالباف» ترسی از توپ و تانک دشمن نداشت

«مهدی کسی بود که وارد منطقه عراقی‌ها شد و یک اورکت به غنیمت آورد؛ بنابراین می‌توان گفت که ترسی از توپ و تانک دشمن در مهدی وجود نداشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
فردا؛

مراسم جشن ولادت سرداران کربلا در قزوین برگزار می‌شود

فردا، مراسم جشن ولادت سرداران کربلا در حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) شهیدان شالباف قزوین برگزار می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛

نگهبان بودم

«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛

گاهی هر چه پول داشت به کارگر خانه اعطا می‌کرد

«پسرم سخاوتمند بود و گاهی هر چه پول در جیب داشت به کارگری که در خانه داشتیم اعطا می‌کرد. ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

دیدار معشوق!

«گفتند می‌خواهیم شما را به زیارت حضرت امام‌خمینی(ره) ببریم. شالباف اظهار کرد که ما این روز‌ها را لحظه‌شماری می‌کردیم، این زمان یک فرصت طلایی است و چشمان ما امشب خواب ندارد ما خانه نمی‌رویم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

کجایید‌ ای شهیدان خدایی؟!

«عراقی‌ها متوجه حضور نیرو‌های ایرانی شدند و با تیربار و آرپی‌جی روی نیزار‌ها آتش می‌ریختند. در آن لحظه شالباف با شجاعت تمام روی عرشه قایق ایستاده بود و با حال معنوی خاصی که داشت، این شعر معروف را می‌خواند کجایید‌ای شهیدان خدایی - بلا جویان دشت کربلایی ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

اخلاق قرآنی!

«یکی از اخلاق خوب قرآنی مهدی شالباف، صبر و استقامت او بود. اگر دنیایی مشکلات را روی دوشش می‌ریختند، ایشان با صبر و حوصله همه را انجام می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شیفته امام خمینی(ره) بود!

«مهدی شالباف خیلی شیفته حضرت امام خمینی(ره) بود. مواقعی که رادیو سخنرانی حضرت امام را پخش می‌کرد، وی کار‌های متفرقه را رها کرده و در گوشه‌ای می‌نشست و با دقت تمام به سخنرانی آقا گوش می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ترکش یعنی چه؟

«از وی پرسیدم مهدی چه می‌کنی؟ گفت می‌دانی ترکش یعنی چه؟ پرسیدم یعنی چی؟ منتظر بودم بگوید یعنی تراشه آهنی که به قسمتی از جسم و بدن فرو رفته است. ایشان با کمال خونسردی و شوخ‌طبعی گفت این باند کشی را که خیس نمایی و بکشی روی زخم می‌شود ترکش یا همان کش تر! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

امان نده!

«بعد از رسیدن به خط و درگیری با دشمن، صدای مهدی شالباف را از بی‌سیم می‌شنیدیم که می‌گفت زود باش قلی‌پور به طرف ما بیا و عراقی‌ها را پاک‌سازی کن. امان نده، آن‌ها قایق‌های بچه‌ها را سوراخ سوراخ کرده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

مگر ما یک جان بیشتر داریم؟!

«شهید شالباف گفت: برادر مهدی! مگر ما یک جان بیشتر داریم؟ آن هم فدای حسین (ع) …» این آخرین کلامی بود که از زبان مهدی شالباف و قبل از شهادتش شنیدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید «شالباف» دور از چشم رزمندگان زباله جمع می‌کرد

«شهید «شالباف» دور از چشم رزمندگان می‌رفت و لابه‌لای کانکس‌ها، زباله را مانند بقیه نفرات عادی گردان جمع می‌کرد و به سطل زباله می‌ریخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات / عملیات رمضان را جسورانه انجام دادیم

«رزمنده‌های ما از سه محور به نیرو‌های عراقی حمله کردند. گردان شهید دلاک و ما نیرو‌های گردان قدس و در مقابل ما تانک‌های پیشرفته تی ۷۲ دشمن، عملیات جسورانه رمضان را انجام دادیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات / دست مجروح و سرما!

«در انرژی اتمی بودیم، شب‌ها مهدی شالباف برای استراحت دیر می‌آمد و لحظه‌ای هم که دیر می‌آمد به بچه‌های گردان سر می‌زد و پتو‌های آنان را به رویشان می‌انداخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خندید و تنهایی رفت!

«شالباف گفت ترابی بلند شو بریم جلو ببینیم چه خبر است؟ من ناخودآگاه گفتم بگذار استراحت کنم، خسته‌ام! ایشان چیزی نگفت خندید و تنهایی رفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

سفارش به نماز جماعت!

«یکی از خصوصیات شالباف این بود که به فعالیت‌های مذهبی و نماز جماعت اهمیت می‌داد و به بچه‌ها می‌گفت هنگامی که بیش از ۲ نفر در سنگر هستیم نماز جماعت بخوانیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه