او را شهید زنده صدا میکردیم
به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید «سید عباس حسینی اوزینه» دوم مرداد ماه ۱۳۴۹، در روستای اوزینه از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش سید ابوالقاسم، کشاورز بود و مادرش زهرا بیگم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ماه ۱۳۶۶، با سمت تیربارچی در بمباران شیمیایی ماووت عراق به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان زادگاهش قرار دارد. برادرش سید مصطفی نیز شهید شده است.
غلامرضا نوملی همرزم شهید «سیدعباس حسینی اوزینه» نقل میکند: در بهمن ماه ۱۳۶۶، با تعدادی از بسیجیان شهر گرگان به منطقه مریوان اعزام شدیم. شهید سید عباس حسینی نیز در جمع ما حضور داشت، او بسیار شوخ طبع، با تقوا و اهل تهجد بود. سید عباس شبها از سنگر بیرون میرفت، نماز شب میخواند و خیلی با دعا و مناجات مأنوس بود، برای همین ما او را شهید زنده صدا میکردیم، و او در جواب ما میگفت: بادمجان بم آفت ندارد، من کجا و شهادت کجا!
در اسفند ماه، سعادت شرکت در عملیات برون مرزی، به همراه گردان دست داد، بنا بود عملیات به شکل جنگ و گریز در ارتفاعات مشرف به شهر سلیمانیه عراق به قصد ضربه زدن به تأسیسات نظامی انجام شود، شب به طرف قله حرکت کردیم، باد سرد و سوزناکی میوزید، گروهی جلوتر از ما راه را باز کرده بودند، دو طرف جاده پوشیده از انبوه برف بود، غذای ما فقط نخود و کشمش بود، ساعت ۱۲ نیمه شب به قله رسیدیم و با فریاد الله اکبر – که همچون گلولههای آتشین بر قلب کافران نشست و لرزه بر اندام آنها افکند – قله را فتح کردیم، تعدادی از نیروهای عراقی کشته و اسیر شده بودند، بعد از عملیات نیروها عقب نشینی کردند، ولی ما چهار نفر از بچهها در قله ماندیم، تقریبا صبح شده بود که متوجه شدیم نیروهای عراقی بالای قله رسیدند بلافاصله عقب نشینی کردیم، من از ناحیهی پا زخمی شدم، به هر ترتیبی که بود خود را به بچهها رساندم، مرا به درمانگاه سیار پایین قله انتقال دادند، شهید حسینی برای عیادت ما به درمانگاه میآمد که بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیهی شکم زخمی شد و او را نیز کنار من آوردند، با این که به شدت مجروح شده بود ولی به ما روحیه میداد، تنها وسیلهی انتقال مجروحان در آنجا، تراکتور بود ساعت دو بعد از ظهر ما را سوار تریلی تراکتور کردند و به طرف درمانگاه اصلی حرکت دادند، مدتی بعد باران شدیدی شروع به باریدن کرد ما سرپناهی نداشتیم که خود را از باران حفاظت کنیم جاده هم تنگ و تاریک بود، آب باران برای زخمهای ترکش خورده بسیار مضر بود، شهید حسینی هر لحظه حالش بدتر میشد. بالاخره بعد از ۹ ساعت به درمانگاه رسیدیم، سید عباس به سختی نفس میکشید و فقط زیر لب ذکر میگفت، به پرستاران گفتیم که اول این مجروح را زودتر به اتاق عمل ببرید حال خیلی بد است، او را به اتاق عمل بردند پس از چند دقیقه دکتر بیرون آمد، حال سید را پرسیدم، گفت: آن مجروح شهید شده است. اگر در آن لحظه که سید عباس مجروح شده بود، وسیله نقلیه یا هلیکوپتری بود، او زنده میماند.
آری رزمندگان در منطقه جنگی خصوصا غرب، در زمستان با آن همه برف و سرما جلوی دشمن ایستادند و با سربلندی جان خود را فدای اسلام و کشور کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند، پس بیاییم قدرشناس خون پاکشان باشیم.
انتهای پیام/