سالروز ازدواج حضرت علی(ع) با فاطمه زهرا(س) با همسر شهیدم نامزد کردیم
به گزارش نوید شاهد اردبیل، همسر شهید ابراهیم شیرین چهره می گوید: در سالروز ازدواج حضرت علی(ع) با فاطمه زهرا(س) با پسر عمه ام، ابراهیم شیرین چهره نامزد کردیم. بعد از 9 ماه نامزدی، ازدواج کردیم و 10روز زیر یک سقف زندگی کردیم. رفت و خبر شهادتش را آوردند.
دوران تولد و تا رفتن به مدرسه
پدر شهید می گوید: چون ابراهیم، سومین فرزند خانواده بود دوست داشتم همسر مرحومم فرزندی که به دنیا می آورد پسر باشد. تا زمان پیری عصای دستم باشد.پسرم به دنیا آمد. نامش را از قرآن گرفتم و ابراهیم گذاشتم. وضعیت مالی خوبی نداشتیم. و خانواده فقیری بودیم. من از طریق خرید و فروش چوب ساختمان و کارگری امرار معاش می کردم. فرزندم در کوچه پس کوچه های شهر با هم سن و سالانش بازی می کرد و بزرگ می شد و من از تامین کمترین امکانات برای رفاه او و خانواده ام درمانده بودم.
دوران ابتدایی
وقتی ابراهیم به هفت سالگی رسید به همراه خودم او را برای ثبت نام بردم و در مدرسه رشدیه واقع در محله ابوطالب اردبیل ثبت نامش کردم. بچه باهش و درس خوانی بود. تمام تکالیف مدرسه اش را به تنهایی انجام می داد و به خاطر زیرکی و مهربانی اش دوستان زیادی پیدا کرده بود. 9ساله بود که انقلاب اسلام یبه پیروزی رسید و بعد از انقلاب، فعالیت ابراهیم در مسجد و پایگاه آغاز شد.
دوران راهنمایی
دوران ابتدایی را با موفیقت به پایان رساند. برای گذراندن دوره راهنمیی در سال تحصیلی 59- 1358 در مدرسه راهنمایی شهید قاضی(مهرگان) شهرستان اردبیل ثبت نام کرد. بچه درس خوانی بود و من و خانواده به وجودش افتخار می کردیم. در کنار تحصیالم، ورزش می کرد و با سن کمش مخالفت خودش را با گروه های ضد انقلاب و منافقین علنی کرده بود. در سال تحصیلی 61-60 با موفیقت دوره راهنمایی را به پایان رساند.
دوران دبیرستان و ورودش به ارتش
برای گذراندن دوره دبیرستان در مدرسه آموزگار شهرستان اردبیل در سال تحصیلی 62-61 ثبت نام کرد اما به دلیل ضعف مالی و علاقه شدید به نظام از سال سوم دبیرستان وارد ارتش شد. به نماز اول وققت علاقه وافری داشت و علی رغم اینکه در تمام مراسمات مسجد، اعم از مراسمات ماه مبارک رمضان و ماه محرم شرکت می کرد و به ورزش تکواندو نیز علاقه مند بود و در این رشته ورزشی هم با علاقه و مهارت، موفق بود.
ارتباط اجتماعی بالا
ارتباط اجتماعی بالایی داشت و با تمام اهالی محل اعم از کوچک و بزرگ ارتباط خوبی داشت. همان طور که خداوند منان سفارش همسایه را به همسایه کرده؛ رفتار می کرد و در تمام کاره به همسایه ها کمک می کرد. مقابل مشکلات زندگی همچون کوهی استوار، صبور بود و بزرگترین آرزویش خریدن ماشین بود و در این آرزویش رحتی را برای همه می خواست و می گفت: اگر ماشین بخرم، همه را به گردش و بزرگ ترها را به زیارت خوام برد.
ازدواج و تشکیل زندگی مشترک
وقتی به سن 20سالگی رسید به مادرش گفته بود که دختر داییاش را برایش خواستگاری کنیم. بعد از مراسم بله برون، مراسم عقدش را در سالروز ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(س) خواندیم و مراسم ساده ای در این روز برگزار کردیم. بعد از نامزدی، علی رغم هزینه ای که داشت؛ ضمن تامین خواسته های نامزدش، هوای ما و خواهر و برادش را هم داشت و با تمام توان در خدمت خانواده بود.
9ماه نامزد بودیم و 10 روز زیر یک سقف زندگی کردیم
معصومه دانشور هاشمی می گوید: وقتی با براهیم ازدواج کردم. خانه دار بودم. 1و 20سال داشت و من 17 ساله بودم که نامزد کردیم. نامزدی در بهترین روز؛ روز اول ذیحجه و در سالروز ازدواج خانم فاطمه زهرا(س) با حضرت علی(ع) بود. زندگی مشترکمان 9ماه و 10روز بود که فقط 10روز زیر یک سقف زندگی کردیم. من تمام خصوصیاتش را یک خصوصیات عالی و انسانی می دانم. ابراهیم یک انسان نمونه می دانم. با اینکه وضعیت مالی بالایی نداشتیم و با حقوق ماهیانه امرار معاش می کردیم. اما همه خواسته های مرا تهیه می کرد و نمی گذاشت سختی زندگی را لمس کنم. اوقات فراغتش را به باشگاه می رفت و تکواندوکار بود. مردی قوی و مصمم بود و مقابل مشکلات زندگی خم به ابرو نمی آورد. همه آشنایان، دوستان، همسایگان و خویشاوندان او را به عنوان الگو و اسوه خود می دانستند.
خبر شهادت
همسر شهید می گوید: موقعی که خبر شهادتش را از طرف بنیاد شهید و امور ایثارگران اردبیل به ما دادند چند هفته ای حال خوشی نداشتم و از خود بی خود شده بودم. باور نمی کردم که ابراهیم شهید شده است. نمی توانستم قبول کنم که از دستش داده ام و راستش را بگویم تا مدت ها چشم به راه آمدنش بودم.
وقتی برای آخرین بار می خواست به جبهه برود؛ 10روز از زندگی مشترکمان در زیر یک سقف می گذشت. گفتم با فرماندهت صحبت کن و بگو که تازه ازدواج کرده ایم و در این ماموریت شرکت نکن. در جواب من گفت: من نیروی شناسایی هستم. اگر در این وضعیت به جبهه برنگردم به همرزمانم خیانت کرده ام. باید بروم و در عملیات حضور داشته باشم.
هر چه اصرار کردم فایده ای نداشت و تصمیش را گرفته بود. در نهایت در تاریخ بیست و دوم فروردین 1367 در ارتفاعات کله قندی موقع شناسایی به مقانم شهادت رسید و حتی پیکرش را هم نیاورند.
شهید ابراهیم شیرن چهره، دوم بهمن ماه 1346، در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش علی، فروشنده بود و مادرش فاطمه نام داشت. تال سوم متوسطه درس خواند. سال 1356 ازدواج کرد. به عنوان گروهبان دوم نیروی زمینی ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین 1367، با سمت تک تیرانداز در پنجوین عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
انتهای پیام/