شهیدی که دیپلمش را با خون امضا کرد

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۵۶
شهید "حسین صباغی"، جوانی متعهد از روستای فرنق خمین، با دستان پینه‌بسته از کار و سری پر از شور ایمان، دیپلم گرفت و در مسیر عشق به اسلام، عازم جبهه شد. او که می‌گفت شهادت سعادت می‌خواهد، رفت تا سهم خود را از تاریخ بگیرد و پیکرش، سال‌ها پس از پرواز، به خانه بازگشت.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حسین صباغی، فرزند ابراهیم، در نهم شهریور ۱۳۴۰ در روستای فرنق از توابع شهرستان خمین چشم به جهان گشود. در خانواده‌ای اصیل، بافرهنگ و مؤمن پرورش یافت و از همان کودکی با نماز، احکام الهی و فضای روحانی مسجد انس گرفت. شخصیت او در بستر ساده‌ی روستا و در کنار پدر کشاورزش، شکل گرفت؛ مردی که حسین از صمیم دل به او احترام می‌گذاشت و رضایتش را رضای خدا می‌دانست.

«اگر پرسیدند حسین کجاست، بگویید رفته کربلا...»؛ شهیدی که دیپلمش را با خون امضا کرد

او در کنار پدر به کشاورزی می‌پرداخت و هم‌زمان با تحصیل، دوشادوش خانواده کار می‌کرد. هر روز مسیر روستا تا خمین را طی می‌کرد تا به مدرسه برسد، و شب‌هنگام به کمک پدرش بازمی‌گشت. با این حال، تحصیلاتش را تا اخذ دیپلم با نمراتی ممتاز به پایان رساند، بی‌آنکه حتی یک‌بار تجدید شود.

زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، دل حسین دیگر در کلاس نبود. روحش در سنگرها بود و تنها جسمش بر نیمکت درس نشسته بود. خانواده‌اش ابتدا با رفتن او به جبهه مخالفت کردند، اما او تاب نیاورد. وقتی مدرک دیپلمش را گرفت، برگ اعزام را به خانواده نشان داد و رضایت‌شان را جلب کرد. روز اعزام، مادرش او را با دعا و قرآن بدرقه کرد و پدر با چشمانی خیس، قامت رشید فرزندش را به خدا سپرد.

حسین، سربازی را در لشکر ۲۱ حمزه آغاز کرد و پس از حضوری مؤمنانه و شجاعانه در جبهه، در ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۱ در جریان عملیات بیت‌المقدس، در محور جاده اهواز–خرمشهر به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش سال‌ها در منطقه باقی ماند تا آنکه پس از تفحص، به آغوش وطن و خانواده بازگشت و در روستای قورچی‌باشی به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید حسین صباغی

۲۹ اسفند ۱۳۶۰

بسم الله الرحمن الرحیم
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله أمواتاً بل أحیاءٌ عند ربهم یرزقون»
مپندارید آنان‌که در راه خدا کشته شدند، مرده‌اند؛ بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

اکنون در زمانی قرار گرفته‌ایم که دین خدا و کشورمان در خطر است. این نهال ارزشمند اسلام، نیاز به خون دارد؛ و من افتخار می‌کنم که توانستم جان ناچیزم را در راه خدا، دین و وطن فدا کنم. سعادت بزرگی است که سرباز امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی باشم.

پدر و مادرم! می‌دانم نبودنم برای شما سخت و سنگین است، اما صبر پیشه کنید و برایم گریه نکنید، که اشک شما شادی دشمن است. اگر پرسیدند حسین کجاست، بگویید: کربلاست... رفته به یاری امام حسین (ع) و به آرزویش رسیده است.

از شما می‌خواهم در تربیت خواهران و برادرانم کوشا باشید، تا بتوانند راه مرا ادامه دهند. این انقلاب، انقلاب امام حسین است؛ انقلاب مستضعفان. خدمتی که به آن می‌کنید، خدمت به اسلام و رضای خداوند است.

از دوستان و آشنایانم می‌خواهم که مفید باشند برای اسلام و جامعه، نگذارند ظلم بر این ملت حاکم شود، و نگذارند اسلام از میان برود.

اگر کسی حقی بر گردنم دارد، آن را بدهید. از همه حلالیت بطلبید.
به امید پیروزی حق بر باطل و زمینه‌سازی برای ظهور حضرت صاحب‌الزمان (عج).

حسین صباغی – ۲۹/۱۲/۱۳۶۰

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی


برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده