زندگینامه شهید امیر علوی‌پور؛

دل بریدن از دنیا و پرواز به آسمان عشق

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۱۴
شهید "امیر علوی‌پور"، نوجوانی مؤمن و آگاه از دیار ساوه، با شناخت و ایمان به راه حق، از دنیای شیرینی که در کنار خانواده و در حرفه پدر داشت، دل برید و مکتب عشق و شهادت را برگزید. او در ۱۹ سالگی، در حالی که زمزمه‌های زیارت عاشورا در سنگر طنین داشت، در منطقه خرمال عراق به لقاءالله رسید.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، امیر علوی‌پور در یکم تیرماه سال ۱۳۴۸ در شهرستان ساوه چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی‌اش در خانواده‌ای مذهبی و پرتلاش سپری شد و هم‌زمان با تحصیل تا مقطع راهنمایی، در قنادی پدر مشغول به کار بود. از همان سنین نوجوانی، شیرینی‌فروش بازار بود اما دل به شیرینی دنیا نبسته بود. همواره می‌گفت: «این دنیا تنگ و کوچک است، ارزش ماندن ندارد. انسان باید جایگاهی والاتر را بجوید، جایی مثل بهشت.»

جوانی از ساوه با دل بریدن از دنیا و پرواز به آسمان عشق

امیر جوانی رعنا و خوش‌چهره بود، اما کمال او نه در ظاهر بلکه در اندیشه‌ پاک و آرمان‌گرایانه‌اش جلوه می‌کرد. در مسیر جهاد و ایمان، مکتب دیگری را انتخاب کرد: مکتب عشق، ایثار و شهادت. او با آگاهی و بینش، راه سرخ شهیدان را در پیش گرفت و به پاسداری از اسلام در میدان نبرد همت گماشت.

به‌عنوان پاسدار وظیفه در لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع)، به جبهه‌های غرب کشور اعزام شد. در میان همرزمانش به خوش‌خلقی، صداقت و پایبندی شدید به نماز و زیارت عاشورا شهرت داشت. آرامش سنگرها با صدای نجواهای عاشقانه‌اش رنگی دیگر می‌گرفت.

اما حضورش در منطقه عملیاتی چندان طول نکشید. پس از عملیات «والفجر ۱۰»، در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۷، در منطقه خرمال عراق، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید بزرگوار در زادگاهش ساوه به خاک سپرده شد تا چراغی باشد روشن برای نسل‌های آینده.

بخش وصیت‌نامه (گزیده بازنویسی‌شده):
شهید امیر علوی‌پور در وصیت‌نامه‌اش با زبان ایمان و دلدادگی می‌نویسد:

    خدایا! اگرچه لحظه‌های عمرم لبریز از عصیان است، اما به رحمتت دل بسته‌ام. دوست دارم عاشقانه از قفس تن رهایی یابم و به آغوش تو پرواز کنم...
    ای پدر و مادر عزیزم! اگر شهید شدم، گریه نکنید، چراغانی کنید و مجلس سرور برگزار کنید؛ من در بهشت در انتظار دیدار شما خواهم بود. مرا حلال کنید که فرزند خوبی نبودم و از همه آشنایان بخواهید اگر دِینی به گردنم هست، ببخشند.
    تنها خواهشم این است: نماز و روزه‌های قضا شده‌ام را برایم ادا کنید... و بدانید شهادت، افتخاری است که آرزویش را سال‌ها در دل داشتم.

خاطره:
امیر، پیش از انقلاب، نوجوانی ۱۵ ساله بود. در یکی از تظاهرات ضد رژیم در میدان مجسمه (شهدا) ساوه، هدف ضربات باتوم گاردی‌ها قرار گرفت و از ناحیه سر به‌شدت مجروح شد. مادرش مدت‌ها در خانه از او پرستاری کرد. آن روزها، نه تنها جسم، بلکه روح این نوجوان نیز زخمی اما مقاوم‌تر شد.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده