نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

رخت شهادتم را آماده کنید

رخت شهادتم را آماده کنید

مادر شهید والامقام «محمد موسوی» می‌گوید: پسرم هر وقت به جبهه می‌رفت خواهرش به او می گفت؛ رخت دامادیت را آماده می‌کنیم تا برگردی اما محمد می‌گفت؛ «رخت شهادتم را آماده کنید.»
مادری که با قرآن فرزندش را بدرقه‌ کرده بودم

مادری که با قرآن فرزندش را بدرقه‌ کرده بودم

جهان‌آرا حمیدی مادر شهید «رسول احمدی» می‌گوید: «یک‌بار که رسول به مرخصی آمده بود به خواهرش گفت؛ به من کمک کن تا وصیت‌نامه‌ام را بنویسم. خواهرش نیز به او کمک کرد. صبح روز بعد لباس‌هایش را جمع کرد و به جبهه اعزام شد. یادم می‌آید که همانند گذشته با قرآن بدرقه‌اش کرده بودم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
پسرم انسان بااخلاصی بود

پسرم انسان بااخلاصی بود

پدر شهید گرانقدر «محمد گودرزی» می‌گوید: پسرم در دوران جنگ به بلوغ رسیده بود و فهم و درکش از جنگ خیلی زیاد بود. او انسان بااخلاصی بود و هر کاری انجام می‌داد برای رضای خدا بود.
هنگام شهادت ذکر یا حسین (ع) روی لبانش بود

هنگام شهادت ذکر یا حسین (ع) روی لبانش بود

فاطمه ملکی‌خو مادر شهید «حسین ملکی‌پرست» می‌گوید: «روزی که حسین قصد رفتن به جبهه را کرده بود، خودم لباس‌هایش را جمع کردم و او را راهی جبهه کردم. همرزمانش برایم تعریف کردند: زمان شهادت ذکر «یاحسین» بر لبانش بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
پسرم با همه خوش اخلاق بود

پسرم با همه خوش اخلاق بود

مادر شهید والامقام «اردشیر مرادی» در خاطراتش از فرزند شهیدش می گوید: پسرم خیلی خوش اخلاق و خوش بیان بود. با رعیت و رفیق و فامیل یک رفتار دوستانه داشت و هیچگاه دل کسی را نکشست.
پسرم جبهه را بیشتر از هر چیزی دوست داشت

پسرم جبهه را بیشتر از هر چیزی دوست داشت

مادر شهید والامقام «اسفندیار نوروزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم علاقه زیادی به جبهه داشت. تا قبل از سن سربازی به زور او را نگهداشتم که جبهه نرود ولی وقتی به سن سربازی رسید سریعا به جبهه رفت.