جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۴
«هشتم آبان ماه سال ۱۳۶۰ بود و سه‌شنبه، ما مقری داشتیم در میدان گوزنهای شهر مهاباد که برقراری امنیت این شهر و جلوگیری از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی، به عهدهٔ ما بود. بچه‌های ما ۴ نفره و نوبتی در سطح شهر گشت‌زنی می‌کردند...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «باب‌اله کریمی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

روایتی از آخرین دقایق حیات شهید «باب‌اله کریمی»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، باب‌اله کریمی، یادگار «قدرت اله» و «مشک عنبرخانم» پنجم فروردین ۱۳۴۲در روستای قمیک بزرگ از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد. او تا دوم ابتدایی درس خواند. گچکار بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر هشتم آبان ۱۳۶۰ در مهاباد هنگام درگیری با گروه‌های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در شهرستان قزوین قرار دارد. او را نبی‌اله نیز می‌نامیدند.

یکی از رزمندگان همراه شهید در خصوص دقایقی قبل از شهادت باب اله می‌گوید:

هشتم آبان ماه سال ۱۳۶۰ بود و سه‌شنبه، ما مقری داشتیم در میدان گوزنهای شهر مهاباد که برقراری امنیت این شهر و جلوگیری از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی، به عهدهٔ ما بود. بچه‌های ما ۴ نفره و نوبتی در سطح شهر گشت‌زنی می‌کردند و از غروب به بعد هم شهر حالت حکومت نظامی داشت و رفت و آمدی در آن صورت نمی‌گرفت.

آن روز من و باب‌اله کریمی به اتفاق دو تن دیگر از رزمندگان، از گشت برگشتیم تا با توجه به اینکه هنگام ظهر بود، مشغول خوردن غذا شویم، در همین فاصله هم گروه گشت بعدی آماده و از ساختمان مقر خارج شدند.

هنوز مشغول خوردن ناهار نشده بودیم که صدای تیراندازی آمد، ظاهراً در فاصله استقرار ما و خروج گروه گشت جدید از مقر، نیروهای مسلح حزب دموکرات و کومله از فرصت استفاده کرده و به خیابان آمده بودند تا در مقابل نیروهای ما ایستاده و محل استقرار ما را به تصرف خودشان درآورند.

نیروهای گشت جدید به اول خیابان بعدی که می‌رسند، مخالفان نظام در مقابل آن‌ها ایستاده و شروع به تیراندازی می‌کنند. ما هم که صدای تیراندازی را شنیدیم، بلافاصله اسلحه‌ها را برداشته و به سمت محل درگیری حرکت کردیم. قبل از رسیدن، نبی اله در کنار یک کامیون که در حاشیهٔ خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگردانیم.

نبی اله که مستقر شد ما حرکت کردیم، سر یک سه راهی که پیکر تعدادی از بچه‌های شهید و مجروح ما‌‌ رها شده بودند رسیدیم، در مقابل ضدانقلاب ایستادگی کرده و آن‌ها را به عقب راندیم.

نزدیک غروب در حال انتقال پیکر شهدا و مجروحین بودیم که دیدم سر و صدایی از کنار کامیون و در مسیری که محل استقرار باب‌الله بود، نمی‌آید. کمی که دقت کردم. دیدم خون سرخش روی زمین است و سایر رزمندگان او را به مقر انتقال داده‌اند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده