مادر شهید «محمدحسین تولی» نقل میکند: «عکس را به اتاق بردم. دور از چشمش به دقت به آن نگاه کردم و بوسیدمش. چشمانم بیاختیار میبارید. میدانستم او آنقدر خوب است که لیاقت شهادت را دارد و خیلی زود هم به آرزویش رسید.»
کد خبر: ۵۸۹۲۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
شهید «محمدحسین تولی» در وصیتنامهاش مینویسد: «آیا نمیبینی که چه ظلم و سـتمهایی در کشورهای اسلامی توسط سران خائن به اسلام به مستضعفین میشود؟ آیا این همه خفت، نکبت، ذلت و اسارت برای تکان دادن و بیدار شدن از این خواب غفلت کافی نیست؟ سخن خدا را که میفرماید: تا رفع فتنه جهاد کنید، از یاد میبرید!»
کد خبر: ۵۸۹۲۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
همرزم شهید «محمدحسین تولی» نقل میکند: «با همه توانمندی که داشت از این که کنار نیروهای عادی کار میکرد خیلی خوشحال بود و همه میدیدند که چطور با جان و دل کار میکند و از او کار کردن خالصانه را یاد میگرفتند.»
کد خبر: ۵۸۹۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۵
شهید «مرتضی پازوکی» در وصتنامهاش مینویسد: «شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق با باطل شرکت کنم و آنچه که دارم در طبَق اخلاص نهاده و تقدیم ایزد منان کنم و آنچه حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن میگشتند، من هم آن را باز یابم.»
کد خبر: ۵۸۹۲۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
پدر شهید «مرتضی پازوکی» نقل میکند: «بسیج فقط با رضایت پدر اعزام میکرد. یک راه به ذهنش رسید: کلک. یک روز وقتی پدر از خواب بیدار شد، دید انگشتش جوهری شده. مرتضی خندید و گفت: من دیگه جبههای شدم.»
کد خبر: ۵۸۹۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
پدر شهید «مرتضی پازوکی» نقل میکند: «بسیج فقط با رضایت پدر اعزام میکرد. یک راه به ذهنش رسید: کلک. یک روز وقتی پدر از خواب بیدار شد، دید انگشتش جوهری شده. مرتضی خندید و گفت: من دیگه جبههای شدم.»
کد خبر: ۵۸۹۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴
مادر شهید «یحیی بینائیان» نقل میکند: «به بیماری سختی مبتلا شدم. همه دکترها جوابم کردند. شبی در عالم رؤیا احساس کردم که دیگر لحظه آخر زندگیام است. دیدم سقف خانه باز شد و آقایی نورانی وارد شد و گفت: خدا به شما سی سال دیگر عمر داده است.»
کد خبر: ۵۸۹۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰
شهید «یحیی بینائیان» بیست و ششم آذرماه ۱۳۳۸ در روستای کلاته از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در زمان جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. با دوستانش عهدی بست بس بزرگ! این که تا آخر و تا نابودی دشمن در صف مبارزان بمانند و او بر عهد خود ماند و شهادت پایان خوش این همعهدیاش با دوستانش بود.
کد خبر: ۵۸۹۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰
برادر شهید «علیاکبر بصیری» نقل میکند: «گفتم: چه پستههای خندانی! نگفتی برای کی میبری؟ خیلی دوست داشتم بدانم، بالاخره بعدها فهمیدم. هر بار که از مسافرت میآمد برای خانوادههای فقیر روستایمان هم سوغاتی میآورد.»
کد خبر: ۵۸۹۱۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۱
خواهر شهید «حسین باباخانی» نقل میکند: «گفت: خیالت راحت! پرسیدم: از چه بابت؟! گفت: تو در امان هستی. من تا به حال به هیچ نامحرمی نگاه نکردم، مطمئنم کسی هم به تو نگاه نخواهد کرد.»
کد خبر: ۵۸۹۱۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰
شهید «حسین باباخانی» یکم مهرماه ۱۳۴۶ در روستای کوهستانی فرومد از توابع شهرستان میامی به دنیا آمد. پدر بار هیزم کشید و مادر در هُرم بیرحم تنور، ثانیهثانیه جوانیاش را سوزاند و حسین به تحصیل عشق و انسانیت در مکتب پدر و مادر پرداخت. وی سرانجام در بیست و یکم فروردین ۱۳۶۶ در قصرشیرین توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۹۱۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۰
به مناسبت سالروز شهادت شهید «ابوالقاسم اصلاحی»، تصاویری از این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۸۹۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
قسمت دوم خاطرات شهید «محمود امی»
مادر شهید «محمود امی» نقل میکند: «توی تکیه ابوالفضل، سمت راست قبله زمین باز شد و آمد بیرون. پیش او رفتم. محمود با خنده گفت: من هم اومدم. بعد آن خواب خیالم راحت شد که هرجا من هستم محمود هم حضور دارد.»
کد خبر: ۵۸۹۰۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰
شهید «محمود امی» در وصیتنامهاش مینویسد: «امیرالمومنین(ع) در نخلستانها، روزها با دهان روزه کار میکرد و حسینبنعلی(ع) را تربیت و پرورش نمود که مرگ سرخ را بر بیعت با یزیدبنمعاویه ترجیح دهد. ما نیز به پیروی از امام حسین(ع)، مرگ سرخ را بر تن به ذلت و خواری دادن ترجیح میدهیم.»
کد خبر: ۵۸۹۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
مادر شهید «محمود امی» نقل میکند: «گفتم: خیلی دعا کردم تا تو رو خواب ببینم، موقع شهید شدن خیلی درد کشیدی مادر؟ جواب داد: بهترین وقت زندگیام و تموم عمرم، همون وقت شهید شدنم بود.»
کد خبر: ۵۸۹۰۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
به مناسبت سالگرد ولادت شهید «مجید کاشفی» فرازهایی از وصیتنامه این شهید گرانقدر، در قالب پوستر منتشر میشود.
کد خبر: ۵۸۹۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
شهید «حسینعلی اکبرپور» خادم مولایش حسین(ع) و چایریز عزاداران اباعبدالله(ع) بود. از خوان دلدادگی حسین(ع) فقط شهادت را میخواست. پایگاه شهید ساجدی دامغان، آغاز سفرش به مرزهای نبرد بود.
کد خبر: ۵۸۹۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل میکند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمیتوانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه میمونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل میکند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمیتوانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه میمونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸
مادر شهید «ابوالقاسم اصلاحی» نقل میکند: «پزشکان تصمیم گرفتند برای جلوگیری از پیشرفت عفونت، پایش را قطع کنند. نمیتوانستم قبول کنم. چقدر اشک ریختم و ائمه را صدا زدم. دکتر آمد و عکس جدیدی را که از پایش گرفته بودند کنار تخت گذاشت و گفت: دیگه احتیاجی نیست که پاشو قطع کنیم. مثل یک معجزه میمونه!»
کد خبر: ۵۸۸۹۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۸