نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

به پدربزرگش توصیه می‌کرد به جبهه برود

به پدربزرگش توصیه می‌کرد به جبهه برود

از شهید علی‌اصغر جلمبادانی روایت شده است: «وقتی جبهه بود برای پدر بزرگش نامه می‌نویسد که به پدر بزرگ بگویید که خانه نمانید و بیایید، نمیدانید که در جبهه هم سن و سال پدربزرگ چه کارهای بزرگی می‌کنند.»
عطرِ دود اسپند توی حیاط پیچیده بود

عطرِ دود اسپند توی حیاط پیچیده بود

«تابستان در تِب گرمای خورشید به پایان تیر نزدیک می‌شد. نیمه شب ۳۰ تیر ۱۳۷۱ حس و حال غریبی به سراغم آمد. نمی‌دانم چرا به یاد دوران کودکی‌ام افتادم. به یاد آن روز‌هایی که بی‌خبر از آشفتگی و هیاهوی دنیا با دوستانم بازی می‌کردم.» ادامه این روایت را در نوید شاهد می‌خوانید.
خاطرات خوش جبهه!

خاطرات خوش جبهه!

برادر شهید خسرو پرچمی‌مجره روایت می‌کند: «مادرم خیلی به خسرو وابسته بود. اصلاً به او اجازه رفتن به جبهه را نمی‌داد، وقتی هم اجازه داد، خسرو برای اینکه مادر ناراحت نشود، از خاطرات خوش جبهه صحبت می‌کرد.» ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
از خدا می‌خواهم هیچ وقت اسیر نشوم و فقط شهید شوم

از خدا می‌خواهم هیچ وقت اسیر نشوم و فقط شهید شوم

از شهید روایت «عبداله جعفری‌هیزچی» شده است: «یک دفعه از ناحیه‌ی پا مجروح شده بود و برای بهبودی به خانه بازگشت، عصایی به دست داشت. وقتی او را با عصا دیدم خیلی تعجب کردم می‌گفت: از خدا می‌خواهم هیچ وقت اسیر نشوم و فقط شهید شوم.»