گروه اعزامی پس از رسیدن به اهواز و انجام کارهای مقدماتی، عازم مأموریت شدند. اتوبوس آنها در مسیر دارخوین در حرکت بود و یک خودرو دیگر که وزیر وقت کشاورزی نیز در آن قرار داشت در جلو اتوبوس حرکت می کرد. آنها از تصرّف شدن جاده توسط نیروهای دشمن آگاهی نداشتند سربازان دشمن که جاده را به تصرف خود گرفته بودند با دیدن خودرو و اتوبوس، آنها را به گلوله بسته تا متوقف سازند.
نگاهی به زندگی شهید ( مفقودالاثر ) مسعود دارچینیان

نوید شاهد: تابستان سال 1340 به نیمه رسیده بود. روز پانزدهم مرداد ماه پنجمین فرزند « محمود» آقا و «فضّه» خانم پا به عرصه گیتی گذاشت. خانواده دارچینیان دارای چهار فرزند پسر بودند. آنها نام فرزند نو رسیده را مسعود گذاشتند و برای پرورش و تربیت او در کنار سایر فرزندانشان کوشیدند. حمید نام دیگر مسعود بود که خانواده او را به این نام می خواندند.

مسعود که در محلّه خیابان نیرو هوایی تهران به دنیا آمده بود، دوران کودکی خود را در همان محلّه گذراند. او در خانواده ای که از نظر اقتصادی وضعیت متوسط و معمولی داشتند و به اصول و احکام دینی پایبند بودند، رشد یافت با رسیدن زمان تحصیل، او دوران تحصیلات ابتدایی را در محلّه نیروی هوایی آغاز کرد و تحصیلات دوره راهنمایی را در محلّه قاسم آباد تهران نو گذراند.

مسعود تحصیلات متوسطه را در دبیرستانی که پس از انقلاب به نام آیت اله طالقانی نام گذاری شد آغاز کرد. او در کنار تحصیل به ورزش نیز می پرداخت و در رشته والیبال به عنوان سرپرست تیم دبیرستان فعالیت داشت.

در نیمه دوم سال 1356 به تدریج زمزمه قیام حضرت امام خمینی (ره) با رسیدن خبر کشتار مردم در قم به دست رژیم شاهنشاهی، در همه شهرها و به ویژه در تهران پیچید. به دنبال قیام مردم در شهر قم، مردم تبریز نیز به پا خاستند و به دلیل کشتار مردم از سوی رژیم پهلوی، سال 1357 با تحریم جشن های نوروز همراه شد.

در سال 1357، روز به روز دامنه آگاهی و قیام مردمی در نقاط مختلف کشور گسترش یافت. همه ایران را شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی (ره) فرا گرفت. مردم به چیزی کمتر از انهدام سلطنت پهلوی بسنده نمی کردند، تا اینکه شاه ایران با فرار از کشور در روز 26 دی ماه 1357، آخرین برگ های حاکمیت رژیم سلطنتی و شاهنشاهی در ایران را ورق زد و با حضور رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در ایران، زمینه پیروزی کامل انقلاب اسلامی در روز 22 بهمن ماه سال 1357 فراهم شد.

مسعود که در محلّه نیروی هوایی و در مرکز درگیری های مردم با رژیم پهلوی زندگی می کرد، با آغاز انقلاب اسلامی به صف تظاهرات و راهپیمایی ها و فعّالیت علیه رژیم پهلوی پرداخت. او در اوج درگیری های مسلّحانه همراه با برادران خویش و دوستان انقلابی اش در تسخیر پادگان نیروی هوایی تهران شجاعانه مشارکت داشت و برای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش فراوانی کرد. مسعود که از اوان جوانی همراه برادرانش در یک هیأت مذهبی قرآن کریم عضویت داشت، با حضور مستمر خود در این هیأت، پایه های اعتقادی و مذهبی خویش را تقویت کرده و بر آگاهی هایش از معارف دینی و اسلامی می افزود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدارس بازگشایی شد. مسعود تحصیلات متوسطه را ادامه داد و دیپلم رشته ریاضی را دریافت کرد. مدتی پس از آن در سازمان جنگل ها و مراتع کشور آغاز به کار کرد. مسعود که پس از انقلاب اسلامی در انجمن اسلامی دبیرستان فعّال بود پس از شروع به کار در سازمان جنگل ها و مراتع کشور که در آن زمان وابسته به وزارت کشاورزی بود و سپس به وزارت جهاد سازندگی وابسته شد، به عضویت انجمن اسلامی وزارت کشاورزی در آمد. او همچنین در هیأت انصار المهدی در خیابان عباسی نیز عضویت داشت و زندگی خود را صرف پیشبرد اهداف دینی و الهی ساخته بود.

با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق در روز 31 شهریور ماه سال 1359، فرمان حضرت امام خمینی (ره) برای دفاع از انقلاب اسلامی و دفع تجاوز دشمن صادر شد. مردم از هر سو به طرف جبهه های نبرد در غرب و جنوب کشور رهسپار شدند و شور جهاد و دفاع سراسر کشور را در بر گرفت.

انجمن اسلامی وزارت کشاورزی با تشکیل گروه اعزامی به جبهه های نبرد اولین گروه از داوطلبان حضور در جبهه ها را عازم منطقه خوزستان کرد. روز 14 مهر ماه سال 1359 حدود 27 نفر از همکاران سوار اتوبوس شده و عازم اهواز شدند. آنها مأموریت داشتند امکانات و تجهیزات وزارت را که در منطقه در معرض تهاجم دشمن قرار داشت، منتقل ساخته و امکانات موجود را از دسترس و حمله دشمن خارج کنند.

مسعود با شوق و شور فراوان به گروه اعزامی وزارت برای حضور در جبهه های جنوب پیوست. برادر مسعود، «محمد تقی» درباره روز عزیمت وی به جبهه می گوید:

« وقت رفتن او به جبهه، من نیز جزو بدرقه کنندگان بودم. همه آنهایی که با مسعود عازم جبهه بودند شور و هیجان بسیاری داشتند. مسعود در آن لحظات به من گفت: « مواظب مادر باش من دیگر بر نمی گردم » و با من خداحافظی کرد و همگی عازم جبهه شدند »

گروه اعزامی پس از رسیدن به اهواز و انجام کارهای مقدماتی، عازم مأموریت شدند. اتوبوس آنها در مسیر دارخوین در حرکت بود و یک خودرو دیگر که وزیر وقت کشاورزی نیز در آن قرار داشت در جلو اتوبوس حرکت می کرد. آنها از تصرّف شدن جاده توسط نیروهای دشمن آگاهی نداشتند سربازان دشمن که جاده را به تصرف خود گرفته بودند با دیدن خودرو و اتوبوس، آنها را به گلوله بسته تا متوقف سازند. خودروی سواری که امکان و سرعت عکس العمل داشت، به سرعت دور زده و از محل دور شد، اما اتوبوس قادر به بازگشت نشد و توسط نیروهای دشمن محاصره گشت. ارتش دشمن بعثی، همه همکاران از جمله مسعود را از اتوبوس پیاده کرده و همراه خود بردند و پس از آن کسی از سرنوشت آنها اطلاعی به دست نیاورد.

با پایان جنگ تحمیلی و مبادله اسرا، تنها شخصی که از آن گروه به میهن بازگشت نیز از وجود آنها اعلام بی اطلاعی کرد. خانواده شهید ( مفقود الاثر ) مسعود دارچینیان مانند خانواده سایر عزیزان همراهش، هنوز چشم امید به بازگشت او دارند. اما او همان گونه که به برادرش گفت: به سوی راهی می رفت که قصد بازگشت نداشت. شهید ( مفقودالاثر) مسعود دارچینیان، بال هجرت به سوی افق های دور گشود و وعده دیدار را به قیامت کشاند امّا نام و یاد او همواره نزد خانواده، همکاران و همه رهپویانش ماندنی و خاطره فداکاری و دلاوری های او و همراهانش جاوید و ماندگار خواهد بود.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده