يکشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۳
خدمات مهندسی و پشتیبانی جبهه های جنگ و رزمندگان را بر عهده داشت و با زدن خاکریز، ساخت سنگر، احداث راه، رساندن آب و غذا، کمک به مجروحان و انتقال شهدا و انجام فعالیت های فرهنگی و دیگر خدمات، از مقاومت دلاورانه ملت ایران در برابر یورش دشمن حمایت می کرد.
جهادگر شهید شهید داوود مجیدی

نوید شاهد: تابستان سال 1341 بود. در یکی از روزهای خرداد ماه آن سال در خانواده مجیدی، پنجمین فرزند « نصراله» پا به عرصه گیتی گذاشت. مادرش «کبری کاظمی» و پسر نو رسیده اش در سلامت بودند. بدین سبب پدر و مادرش شکر گزار درگاه خداوند بودند. آنها نام فرزندشان را داود گذاشتند.

زندگی خانواده مجیدی از راه کار و تلاش نصر اله درنانوایی می گذشت. زندگی آنها مانند بسیاری از مردم تهران در محله خانی آباد، با تنگدستی و سختی اداره می شد اما صمیمیت و صفا و قناعت اهل خانه بسیاری از دشواری های زندگی را آسان می کرد.

خانواده مجیدی یک پسر و یک دختر خود را به دلیل بیماری آنها در کودکی، از دست داده بودند. داود دوران کودکی را در محله خانی آباد با کودکان هم سن و سالش گذراند. وقتی به سن مدرسه رسید در دبستانی که در محله زندگی آنها بود، ثبت نام کرد. او دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. پس از آن تحصیلات دوران راهنمایی را هم در همان منطقه سپری کرد. او شاگرد و دانش آموزی مؤدب، با نظم و درس خوان بود بدین سبب رضایت معلمانش را همیشه همراه داشت.

با پایان یافتن دوره راهنمایی، داود تحصیلات متوسطه را در دبیرستانی که بعداً به نام شریعتی نامیده شد، در خیابان قلمستان آغاز کرد. پدر داود با وجود سختی و تنگدستی، مخارج تحصیل داود را فراهم می ساخت و اجازه کار کردن به او نمی داد.

داود در دوران دبیرستان هم، به درس و تحصیل با علاقه و جدیّت می پرداخت. به همین سبب سالهای تحصیلات دبیرستانی را یکی پس از دیگری با موفقیت گذراند. او در کنار درس های دبیرستان به مطالعه کتب مذهبی و اجتماعی نیز می پرداخت. او به ورزش فوتبال هم علاقه داشت.

اواخر سال 1356 خبر قیام مردم قم و سرکوب خونین آنها به دست مأموران رژیم پهلوی در روز 19 دی ماه، به سرعت در تهران و شهرهای دیگر پخش شد. در پی این واقعه مردم تبریز قیام کرده و با کشتار مردم تبریز، نوروز سال 1357 جشنی از سوی مردم برپا نشد. همه جا گفتگوی قیام مردم به رهبری حضرت امام خمینی (ره) علیه رژیم سلطنتی پهلوی بود و با رسیدن پیام ها و اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) به کشور، مردم روز به روز برای سرنگونی رژیم پهلوی استوارتر می شدند.

هر چه از روزهای سال 1357 می گذشت، حوادث بیشتری برای پیشبرد انقلاب اسلامی رخ می داد، تا این که پس از فرار شاه و و خاندانش از ایران، رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) پس از سالها دوری به وطن بازگشت.

داود که جوانی پاک و پایبند به اعتقادات دینی بود از روزهای اول انقلاب اسلامی به مبارزه با رژیم پهلوی برخاست. او در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت و همراه با جوانان مسجد به پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) می پرداخت. او در چند مرحله مورد تعقیب مأموران ساواک قرار گرفت. اما با وجودی که مأموران او را تا نزدیکی خانه اش دنبال کرده بودند، موفق به پیدا کردن و دستگیری وی نشدند.

با ورود حضرت امام خمینی (ره) به کشور طولی نکشید که با قیام سراسری مردم و درگیری های خیابانی، رژیم پهلوی از هم فرو پاشید. انقلاب اسلامی ایران در روز بهمن ماه سال 1357 به پیروزی رسید و مردم جشن پیروزی را بر پا کردند.

داود در روز 22 بهمن ماه سال 1357 از شادی در پوست خود نمی گنجید. او اولین تجربه بزرگ و شیرین پیروزی در زندگی اش را احساس می کرد و از آن روز بر خدمت و فعالیت داود برای پاسداری از انقلاب اسلامی و گسترش آن افزوده شد.

داود پس از پایان تحصیلات دبیرستان و گرفتن گواهی دیپلم در رشته ریاضی از دبیرستان شریعتی، به تدریس در مدارس آموزش و پرورش منطقه 16 پرداخت. او در کارهای اجتماعی فعال بود. به دلیل مهربانی و مردم داری اش مشهور و مورد احترام دیگران قرار داشت. پایبند مجالس مذهبی و نماز جماعت بود و در نماز جمعه مرتب شرکت می کرد.

برای پدر و مادر و اعضای خانواده اش احترام زیادی قایل بود. به آنها محبت بسیار می کرد و رفتار او با خانواده اش نیز همواره همراه با ادب و احترام بود.

در همان روزهایی که داود کار تدریس و معلّمی را در آموزش و پرورش شروع کرد. انقلاب اسلامی مردم ایران، درگیر جنگی تحمیلی و نابرابر از سوی رژیم بعثی عراق شد. روز 31 شهریور ماه سال 1359 ارتش بعث عراق از مرزهای غرب و جنوب غربی کشور، پای تجاوز به میهن اسلامی گشود . او قصد داشت که در مدت یک هفته با تصرف تهران، نظام جمهوری اسلامی را بر اندازد و مناطق مورد ادعایش را تصرف کند اما این خیال و نقشه کودکانه خیلی زود با صدور فرمان مقاومت از سوی حضرت امام خمینی (ره) نقش بر آب شد.

در آن روزها مشارکت و مقاومت مردم برای اجرای فرمان حضرت امام (ره) در نبرد با دشمن بی نظیر بود. هر کس با هر وسیله خود را به مناطق جنگ می رساند تا کمکی به مقاومت و دفاع مقدس ملت کند.

شور و شوق جهاد و شهادت همه کشور به ویژه نسل جوان را گرفته بود. داود هم با اشتیاق فراوان برای جهاد با دشمن در پی فرصتی برای حضور در میدان نبرد می گشت. با پایان یافتن سال تحصیلی و فرا رسیدن تعطیلات تابستانی مدارس، داود از تدریس و معلّمی آسوده گشت.

او در تاریخ اول تیر ماه سال 1360 به همکاران دفتر مرکزی جهاد سازندگی پیوست. خیلی زود در ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی در گروه های اعزامی به جبهه های جنگ وارد شد و برای انجام مأموریت های محوله در تاریخ 24/ 4/ 1360 راهی منطقه عملیاتی سرپل ذهاب شد.

داود پس از حضور در منطقه در دو جبهه فعالیت می کرد. او برای روستاییانی که به دلیل حمله ناجوانمردانه دشمن از محل زندگی و کشاورزی خود رانده شده و نیاز به پشتیبانی و انجام خدمات انسانی و اجتماعی داشتند، خدمت می کرد و از سوی جهاد سازندگی برای تأمین آب و غذا دارو، تأمین محل سکونت و سایر نیازهای آنان فعالیت داشت. از سوی دیگر ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی که در منطقه عملیاتی مستقر بود، خدمات مهندسی و پشتیبانی جبهه های جنگ و رزمندگان را بر عهده داشت و با زدن خاکریز، ساخت سنگر، احداث راه، رساندن آب و غذا، کمک به مجروحان و انتقال شهدا و انجام فعالیت های فرهنگی و دیگر خدمات، از مقاومت دلاورانه ملت ایران در برابر یورش دشمن حمایت می کرد.

داود در جبهه احساس سبک بالی داشت. در گرمای منطقه و گرما گرم جهاد و فعالیت های سخت در دشت ذهاب، شبانه روز نمی شناخت . فشار دشمن برای شکستن مقاومت رزمندگان سختی های زیادی را با وجود امکانات محدود برای رزمندگان و همکاران جهاد سازندگی به همراه داشت. اما اراده خالصانه آنها برای جهاد در راه خدا و خدمت به مردم و دفاع از آنها در برابر دشمن بر توان رزمندگان می افزود.

هشت روزی بود که از حضور داود در دشت ذهاب می گذشت. روزها خیلی زود سپری شد. روز دوم مرداد ماه سال 1360 در گرمای دشت، داود مشغول جهاد و انجام مأموریت محوله بود. آتش دشمن منطقه را می پوشاند. در تنگه داودیه آتش دشمن سنگین تر بود. روزی که داود عازم جبهه بود به خانواده اش گفت « می رود تا به دوستش سر بزند و زود بازگردد.» آن روز کسی منظور او را نیافت. اما همان گونه شد که گفته بود. داود در تنگه داودیه هدف شلیک آتش دشمن قرار گرفت. بدن او در میان آتش انفجار سوخته شد و بدنش از قسمت شکم پاره شد و به علت سوختگی زیاد و خون ریزی شدید برخاک گرم دشت ذهاب جان به جان آفرین تسلیم کرد و به محضر آفریدگار شتافت.

با شهادت داود، همکاران جهاد سازندگی پیکر او را به پشت جبهه و به تهران منتقل کردند و پیکر شهید داود مجیدی، روز چهارم مرداد ماه سال 1360 بر فراز دستهای مردم به سوی بهشت زهرا با عزت و سرافرازی تشییع شد.

جسم پاک «شهید داود مجیدی» که در عشق حق سوخته بود در جوار شهدای دفاع مقدس در قطعه 24 ردیف 20 شماره 89 به خاک سپرده شد اما راه او از سوی سنگرسازان بی سنگر جهاد سازندگی تا پیروزی بر دشمن ادامه یافت و نام و خاطره اش در بین مردم محلّه و دانش آموزانی که از او درس زندگی آموختند، برای همیشه و برای آیندگان جاودانه ماند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده