مصاحبه جانباز 70 درصد
جانباز گرانقدر 70 درصد حاج یحیی صادقی، سال 44 متولد و در نوجوانی به عنوان بسیجی عازم جبهه می شود که که در پاکسازی منطقه سقز به جانبازی نائل می آید.


نوید شاهد آذربایجان غربی: جانباز گرانقدر 70 درصد حاج یحیی صادقی، سال 44 متولد و در نوجوانی به عنوان بسیجی عازم جبهه می شود که که در پاکسازی منطقه سقز به جانبازی نائل می آید. با جانباز عزیز مصاحبه ای می کنیم: 

من در آزمون قبول نشده بودم/ مصاحبه جانباز صادقی

آقا یحیی لطفا خودتان را معرفی و کمی از دوران انقلاب برایمان بگویید:
سال 44 در خانواده ای مذهبی در روستای تمای از توابع شهرستان تکاب بدنیا آمدم. دوران کودکی ام را تا 5 سالگی در همان روستا گذراندم و دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه نوری خواندم. کلاس پنجم ابتدایی بودم که هم زمان شد با انقلاب شکوهمند ایران اسلامی، که من نیز با کمی سنی که داشتم، به همراه سایر شهروندان انقلابی و به همراه روحانی برجسته آن زمان شهرستان تکاب "شیخ احمد صمدیان" در تظاهرات و مبارزات علیه رژیم طاغوت شرکت می کردم.
در زمان انقلاب اکثر مدارس تعطیل بودند اما مدرسه نوری که من در آن مشغول به تحصیل بودم، تعطیل نبود، یادم می آید به همراه سایر همکلاسی ها با شکستن شیشه های پنجره ها و پایین آوردن عکس شاه ملعون منجر به تعطیلی مدرسه شدیم و بعد از تعطیلی مدرسه بود که به راحتی توانستم در مبارزات و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت نمایم.

در طول جنگ تحمیلی هم، بمبارانهایی که در این منطقه صورت می گرفت، مدارس مدتی تعطیل شده بودند.  وقتی مدارس تعطیل شدند ، من در دوره دبیرستان تحصیل می کردم که سال 1361 بعد از تعطیلی مدرسه،  به همراه دوستان به عنوان عضو بسیج و بعد از طی دوران آموزشی به ندای حضرت امام(ره) لبیک گفته و امر جبهه را بر خود واجب و در جهاد مقدس شرکت کردیم. در موقع اعزام با توجه به اینکه نظام اسلامی از هر طرف توسط دشمنان و گروهک های منافق محاصره شده بود و با توجه به اینکه هدفی جز پیروزی نداشتم، احساس شور و شعف خاصی داشتم.

خاطره ای از دوران حضورتان در جبهه دارید؟
چند روز قبل از مجروحیت در خواب (رویای صادقه) دیدم که حضرت امام (ره) از ما امتحان احکام می گیرند دوستم(شهید فتحعلی بنی هاشم) قبول شد و احساس شوق می کرد و بسیار خوشحال بود اما من نمره قبولی را کسب ننمودم و همش گریه می کردم و بسیار ناراحت بودم، حضرت امام(ره) آمد دستی به سر ما کشید و مرا دلداری داد. فردای آن روز این رویای صادقه به تحقق پیوست و دوستم(شهید فتحعلی بنی هاشم) به فیض شهات نائل شد و در واقع نمره قبولی را از درگاه الهی کسب نمود و بنده قبول نشدم. البته خدا کند که در آن دنیا نمره قبولی را بدست بیارم.


قبل از جانبازیتان ازدواج کردید؟
بعد از مجروحیتم در عملیاتی که جهت پاکسازی منطقه شهرستان سقز و روستایی بنام طومار قموش رفته بودیم، از ناحیه گردن، پای راست، دست چپ و راست مجروح شده و دست راستم هم قطع و به افتخار جانبازی نائل شدم و دیگر نتوانستم عازم جبهه شوم. بسیار اندوهگین و ناراحت بودم و دلم می خواست باز هم در خط مقدم و روبروی دشمن، بایستم و با تمام توانم با دشمن ملعون مبارزه کنم، اما بخاطر مجروحیتم این توفیق از من سلب شد.
 
بعد از آنکه بهبود یافتم، برای خدمت به رزمندگان و کشورم، در روابط عمومی فرهنگی سپاه شهرستان مشغول شدم که مسئول فرهنگی آن زمان فردی روحانی بنام حاج آقا محمدی، اعزامی از قم بودند که با پدرخانم بنده که ایشان نیز فردی روحانی بودند، دوست بودند.
 حاج آقا محمدی  مرا به پدر خانمم معرفی کردند و با این امر باعث وصلت من با چنین خانواده مذهبی و متدین شدند. وصلت با این خانواده توفیقی برایم بود که خیلی جای شکر دارد و اکنون دارای سه فرزند هستم که به حول و قوه خداوند،  همگی دارای تحصیلات عالیه می باشند و خودم هم دارای مدرک فوق دیپلم حقوق قضایی هستم.


سخن پایانی:
علی رغم اینکه دارای مشکلات جسمانی می باشم، خدای متعال را سپاسگذارم که در زیر سایه پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران و رهبری حکیمانه حضرت آیت الله خامنه ای(مدضله العالی) کشور در امنیت کامل به سر می برد و خدای ناکرده دشمنان نظام اگر کوچکترین حرکتی را داشته باشند تحت فرمان ولایت تا آخرین قطره خونم را فدای نظام و ولایت خواهم نمود. در نهایت برای کلیه همکاران بنیاد شهید و سایردلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران آرزوی توفیق روز افزون را مسئلت دارم.




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده