شهيد «قلی هوشيار» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب 21 اردیبهشت 1365 ساعت نگهبانی را به عهده گرفتم. برای رضای خدا هر شب که میتوانم دو ساعت نگهبانی را روی پست میروم. در صورتی که نگهبانی به عهده ما نيست ولی برای رضای خدا و کمک به سربازان اسلام خدمت میکنیم...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «قلی هوشيار» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «روز چهاردهم ما را به خط بردند و مرکز اورژانس و ما با دیگر دوستان سنگر میساختيم. باران میباريد روی سرمان و خيلی خيس شده بوديم...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «قلی هوشيار» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «يک شب که خواب بودم ناگهان نصف شب در ساعت 2الی3 آسايشگاه شلوغ شده بود، فورا بلند شدم تا همه میگويند گاز دودآور انداخته بودند...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «هادی ساجدی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «هنوز از در سپاه خارج نشده بودم که ناگهان صدايی به گوشم رسيد که میگفت «برادر هادی ساجدی و برادر حسن» پيش بيايند وقتی اين صدا را شنيدم ديگر طاقت خود را از دست دادم و بیاختیار و بیخود اشک از چشمانم جاری شد...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «هادی ساجدی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ما يعنی تمام برادران که در آن مدرسه بوديم دور هم در نزديکی آن برادر ايستاديم و منتظر صحبت آن برادر شديم بعد از بسم الله الرحمن الرحيم و چند کلمات قرآن ناگهان گفت برادرانی که میخواهند به جبهه بروند میتوانند از 16 سال به بالا خود را معرفی کنند اشک شوق در چشمانم جمع شد...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز روز دوازده فروردین روز بنای حکومت جمهوری اسلامی به جای حکومت دو هزار و پانصد ساله ظلم و جور و ستم شاهی پهلوی است. این روز بزرگ و...» متن کامل قسمت هشتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.