شهید «محمدرضا خطیبزاده» ششم شهریور ۱۳۳۹ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. در گروههای شبیهخوانی روستای امروان علاقهمند بود نقشی به وی سپرده شود تا در فرهنگ عاشورایی مشارکت نماید. وی بیستم اردیبهشت ۱۳۶۱ به هنگام آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
مادر شهید «علیاکبر برهانی» نقل میکند: «گفت: تا رضایت ندی از زیر قرآن رد نمیشم. گفتم: من که خیلی وقته راضی شدم. گفت: نه باید راضی به شهادتم بشی. پاهایم شل شد. انگار قلبم را کسی محکم فشار میداد. گفتم: انشاءالله خدا ازت راضی باشه.»
مادر شهید «محمود احمدی» نقل میکند: «توی قبرستان بقیع بودم که حالم خیلی خراب شد. فشارم رسید به بیست. رفتم هتل برای استراحت. در خواب دیدم محمود آمد سراغم. یک دانه قرص فشار دستش بود. سرم را گذاشت روی زانویش و قرص را زیر زبانم. هر لحظه حالم بهتر میشد.»
داماد معلم شهید «رحیم صباغیان» نقل میکند: «در ورامین که بودیم، رحیم به عنوان مربی تربیتی در مدرسه ورامین انتخاب شده بود. چنان او و دانشآموزان با هم انس گرفتند که دیگر هر وقت او را گم میکردیم، باید سراغش را از مدرسه میگرفتیم.»
شهید «ایوب صادقی» بیست و سوم شهریور ۱۳۳۳ در فیروزکوه به دنیا آمد. در اداره آموزش و پرورش مشغول به کار شد. زمانی که در روستا معلم بود، خیلی زحمت میکشید و از نظر مالی هم به آنها کمک میکرد. هنوز مردم روستا خوبیهایش را به یاد دارند. وی بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ در اروندرود به شهادت رسید.
خواهر شهید «محمدرضا ناصریان» نقل میکند: «همه توی حیاط بودیم. محمدرضا کنار همسرش بود. به او گفت: سکینه! گنجشکها رو میبینی! از بالای درخت پرواز کردن و رفتن! من هم باید از کنار تو پرواز کنم!»